خدایا! آرزو داشتم در این دنیا و در این زندگی فانی و فنا شدنی حداقل برای یکبار هم که شده امام زمان ، حضرت حجت بن الحسن عسگری (عج) را ملاقات نمایم ، ولی نشد و امیدوارم در هنگامیکه آخرین قطره خونم در این دشت کربلای کرخه می ریزد امام زمان را ملاقات نمایم .
منبع : سایت ستاد یادواره شهدای منطقه ارسباران
...به او گفتند تو یک برادر تقدیم انقلاب کردی تو کجا می روی. گفت او به وظیفه خود عمل کرد ومن به وظیفه خود عمل می کنم. ...آتش دشمن خیلی سنگین بود. می رفت تا یک بی سیم پیدا کند. گفتیم نرو . گفت راستش را بخواهید برادر شهیدم امروز در بهشت مرا به ناهار دعوت کرده است... چند قدمی دور نشده بود که گلوله توپی کنارشان اصابت کرد... بعد از فرو نشستن گرد و غبار خود را به بالین او رساندیم...او دعوت برادرش را اجابت کرده بود.ناگهان متوجه ساعت مچی او شدیم...30/12 دقیقه بود. و شهید محمد اصغرزاده اکنون میهمان برادر شهیدش جواد شده بود.
این روزها کرمانشاه میزبان مهمانی است که هر میزبانی تمنای مهمانیاش را دارد؛ مهمانی که سراسر نور و از سلاله پاکیها و فرزند زهراست، این روزها کرمانشاه میزبان آقاست ...
گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، هادی رهبر؛ استقبال چشمگیر مردم استان کرمانشاه از مقام معظم رهبری، استقبالی که باعث دلگرمی دوستان و برآشفتگی دشمنان این خاک شد؛ البته باید گفت از مردمی که از آزمون بزرگ جنگ تحمیلی سربلندانه و سرافرازانه عبور کرده اند و غیراز این هم انتظار نمی رفت.
قبلا (+) هم یادی از شهدای قریشی کرده بودم. خانواده ای در روستای برغان کرج که در مدت حدود یک سال، 4 فرزند خود رو تقدیم اسلام و انقلاب کرد. خاطره امروز راجع به یکی از همون شهداست...
قبل از یکی از عملیاتها، بچه های گردان علی اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم روحیه ای بگیرن. تو مراسم هم سید جمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده و هم مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می کنه که ایشون هم خیلی مورد تفقد قرار می ده سید جمال رو. موقع نماز وقتی حضرت آقا میان شروع کنن نماز رو سید جمال که قرار بود مکبر هم باشه شال سبزشو میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می ذارم تا تبرک بشه و بعدا می برم تا ایشالله تو جبهه به آرزوم برسم و شهید بشم.
نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می فرمان که شما هم ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که سید جمال قبول می کنه. بعدا هم حضرت آقا به برخی از دوستان تو لشگر می سپرن تا بیشتر هوای سید جمال رو داشته باشن و نذارن خط بره که حضورش برا بقیه رزمنده ها هم باعث دلگرمیه و قوت قلبه. اتفاقا تو عملیات هم تقریبا مواظب بودن که خط نره و تو عقبه بمونه. ولی تو شلوغی درگیری ها سید هم جلو می ره و به آرزوی دیرینش میرسه و به بردار شهیدش ملحق میشه.
تعریف میکنن بعدها که مجدد گردان میرن خدمت آقا و کسی دیگه بلند میشه مداحی می کنه آقا جویای احوال سید جمال میشه که بهشون میگن که سید شهید شده....
فرارزهایی از وصیتنامه شهید:
ای خدای بزرگ! خود می دانی که تنها آرزویم چیست. خدایا! دلم برای شهادت خیلی تنگ شده است. خدایا! برای من ننگ است که این همه شهدا را دیدم و بخواهم در بستر با مرگ طبیعی از دنیا بروم. برای من، خالقا! ننگ است که دوستانم، همرزمانم با فیض شهادت در صف انبیاء و شهدای کربلای حسین قرار بگیرند و من در بستر بمیرم. پدرجان! اگر برادرت و برادرزادهات و دو فرزندت شهید شدند، مبادا اگر برادرانم خواستند به جبهه بروند مانع شوی، اگر تمام فرزاندانت شهید شوند باید همه به جبهه بروند و اسلام را در تمامی دنیا سرافراز کنند.
سردار رضایار :در دوران دفاع مقدس ، بنده در سپاه اردبیل حضور داشتم و هر روز شاهد حضور بسیجیان کم سن و سالی بودم که پیش بنده می آمدند و خواستار رفتن به جبهه و مناطق عملیاتی بودند .یک روز نوجوانی کم سن و سال بنام مرحمت بالازاده پیشم آمد و گفت می خواهم به جبهه بروم و لطف کنید مرا هم اعزام کنید. خیلی هم پافشاری می کرد . بنده هم با توجه به کمی سن ایشان ، گفتم : 13 ساله ها نمی توانند به جبهه بروند !
مرحمت هم خیلی غمگین و ناراحت رفت . مدتی پیدا نبود . به پدر و مادرش گفته بود کار مهمی پیش آمده که باید به تهران برود، اما نگفته بود، چه کاری؟
ادامه مطلب...